۳۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵

مرا که دل زغم معصیت ورق و رقست
امید نور تجلی زحق طبق طبق است

غمم ازو بود و شادمانی دل او
زیمن دوست همه درد من بیک نسق است

گناه ما چو خجالت در آسمان افکند
که بارش اینهمه کرد و هنوز در عرقست

سپهر نیست که دود دل عزیز انست
نشان خون دلست اینکه بر افق شفق است

نهم قضای خداوند را سر تسلیم
که بنده را زکتاب خدا همین سبق است

فروغ حسن تو را هست سوی حق روشن
که این صباحت آن آفتاب را فلق است

جواهر و در و زیور ابر کف حوران
نثار روی ترا زآسمان طبق طبق است

تو گر فرشته و حوری و گر بشری
مپوش روی که نظاره تو یاد حق است

سخن تمام نگردد زیک غزل ای فیض
اگرچه گفته تو صفحه دو صدورق است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.