هوش مصنوعی: این شعر عرفانی بیانگر وابستگی کامل شاعر به خداوند است. او جهان مادی را جایگاه واقعی خود نمی‌داند و تنها مونس و شفای خود را خدا می‌خواند. شاعر عشق را مرکب و حق را مقصد خود معرفی می‌کند و همه خوبی‌های خود را از پرتو خدا می‌داند. متن تأکید دارد که هستی شاعر از خداست و حتی اگر از خود بگذرد، به خدا می‌رسد.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی در متن، فهم آن را نیازمند سطحی از بلوغ فکری می‌کند.

غزل شمارهٔ ۱۲۰

عرصه لامکان سرای من است
این کهن خاکدان چه جای من است

دلم از غصه خون شدی گر نه
مونس جان من خدای من است

آنکه او خسته داردم شب و روز
خود هم او مرهم و شفای من است

هر که زو بوی درد می آید
صحبتش مایهٔ دوای من است

هر که او از دو کون بیگانه است
در ره دوست آشنای من است

مقصدم حق و مرکبم عشقست
شعر من ناله درای من است

هست با من کسی همیشه کزو
تار و پود من و بقای من است

سازدم هر چه قابل آنم
دهدم هر چه آن سزای من است

خوبی من همه ز پرتو اوست
گر بدی هست مقتضای من است

من اگر هستم اوست هستی من
ور شوم نیست او بجای من است

از خود ار بگذرم رسم بخدا
بخدائی که منتهای من است

بقضا فیض اگر شود راضی
هر دو عالم بمدعای من است
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.