۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۱

دلم دیگر جنون از سرگرفته است
خیال شاهدی در بر گرفتست

زسوز آتش عشق نگاری
سراپای وجودم در گرفتست

زآه آتشینم در حذر باش
که دودش در همه کشور گرفتست

سوی میخانه ام راهی نمائید
که دل از مسجد و منبر گرفتست

اگر شیخم خبر پرسد بگوئید
که آن شیدا ره دیگر گرفتست

صلاح و زهد و تقوی و ورع سوخت
زسر تا پایم آتش درگرفتست

غلامت همت آنم که چون فیض
بیک پیمانه نرک سرگرفتست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.