هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر درد فراق و اشتیاق به دیدار معشوق (دوست) است. شاعر از صبا (باد) می‌خواهد که پیامش را به دیار معشوق برساند و از حال دل‌خستگان هجران بگوید. او از دنیا و آخرت قطع امید کرده و تنها امیدش به معشوق است. شاعر خود را فدایی معشوق می‌داند و تمام هستی‌اش را در راه او می‌گذارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه‌ای است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۹

زار و نزار و خسته ام و بی قرار دوست
از من ای صبا ببر خبری تا دیار دوست

گو یاد کن زحال جگر خستگان هجر
آنشب که هست روز و شب اندر کنار دوست

کی در خور غمست و فراق آنکه سالها
بوده است در نعیم وصال و جوار دوست

قطع امید کرده زدنیا و آخرت
نومید از دو عالم و امیدوار دوست

بر رهگذار دوست نشسته است منتظر
بر کف گرفته جان ز برای نثار دوست

درگردنت صبا چو تنم خاک ره شود
در کوی دوست ریزش و در رهگذار دوست

ای آنکه واقفی زدرون و برون کار
رمزی بما بگوی ز اسرار کار دوست

جز کار و بار دوست ندانیم کار و بار دگر
مائیم جانی و دلی و کار و بار دوست

صبر و وفا نیاز وفنا فیض کار ماست
جور و جفا و غنچ و دلالست کار دوست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.