هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و شوریدگی برای معشوق سخن می‌گوید. شاعر از جدایی از عقل و دل به خاطر عشق یار می‌گوید و از شور و حسرت دیدار معشوق سخن می‌راند. او عشق را همچون شرابی می‌داند که درون عاشقان را پر کرده و از فدا کردن دل و جان برای یار سخن می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به زیبایی‌های طبیعت و ارتباط آن با عشق دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'سر شراب عشق' و 'خمار' ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک مناسب داشته باشند.

غزل شمارهٔ ۱۵۵

گو برو عقل از سرم در سر هوای یار هست
گو برو دل از برم در بر غم دلدار هست

بر تنم سر سرنگون شو شور عشقش بجاست
دیده ام گو غرق خون شو حسرت دیدار هست

در کدوی سر شراب عشق و در دل مهر دوست
در درون عاشقان میخانه و خمار هست

گه خیال روی او گاهی خیال خوی او
در سر شوریده عشق بهشت و نار هست

هم دل و هم جان فداکن یار هم جان و دلست
جان بر جانان فراوان دل بر دلدار هست

ای که نظاره بگلهای گلستان میکنی
دیدهٔ جانرا جلا ده در دلت گلزار هست

بار تن بر جان منه گر بار خواهی بر درش
کافرم من گر گران جانرا بر او بار هست

بر دل و جان کن گوارا هر چه آید از حبیب
درد خوشتر آدمی را درد کی در کار هست

فیض پندارد کسی از حال او آگاه نیست
حرف رندیهای او بر سرهر بازار هست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.