هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عرفانی است که به توصیف ذات الهی و حضور خداوند در تمامی مظاهر جهان میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، نشان میدهد که خداوند در همه چیز حاضر و ناظر است، از ذرات کوچک تا آسمانها و زمین. همچنین، اشاره میکند که عارفان و صاحبدلان قادر به درک این حقیقت هستند، در حالی که دیگران ممکن است از آن غافل باشند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد که معمولاً در نوجوانان بالای 16 سال یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۱۶۳
آنکه پنهانست از چشم کسان پیداست کیست
در دل هر ذره خورشید نهان پیداست کیست
آنکه دارد آسمانرا تا نیفتد بر زمین
هم زمین را تا بجنبد هر زمان پیداست کیست
سر نه پیچد هیچیک از حلقة فرمان او
کارفرمای زمین و آسمان پیداست کیست
آنکه زو پیداست هر پیدا و هر پیدائی
باز در پیدا و پیدائی نهان پیداست کیست
ظاهر باطن نما و باطن ظاهر نما
در عیان پیدا و در پنهان عیان پیداست کیست
آنکه او پیداست چون خورشید نزد عارفان
در نقاب از دیدة نامحرمان پیداست کیست
آنکه روی گلعذارانرا طراوت داد و رنگ
تا بریزد آب و رنگ عاشقان پیداست کیست
آنکه حسن خوبرویان پرتوی از حسن اوست
هر جمیلی می دهد از وی نشان پیداست کیست
آنکه بهر او زمین بی خود فلک سرگشته است
کوه ازو نالان و دریا در فغان پیداست کیست
آنکه هر دم صد قیامت آشکارا میکند
در دل دانا نهان از جاهلان پیداست کیست
آنکه شوری در دل هر ذرة افکنده است
جمله عالم زوست در آه و فغان پیداست کیست
آنکه جسم و جان ازو پیدا و او از جسم و جان
ذات پاک او بری از جسم و جان پیداست کیست
آنکه او آئینة کونست و کون آئینه اش
برضمیر بی غبار عارفان پیداست کیست
آنکه مقصود منست از گفتن بیت و غزل
نزد صاحب دل چو خورشید جهان پیداست کیست
گرنداند اهل شک فیض از که میگوید سخن
نزد ارباب بصیرت بیگمان پیداست کیست
در دل هر ذره خورشید نهان پیداست کیست
آنکه دارد آسمانرا تا نیفتد بر زمین
هم زمین را تا بجنبد هر زمان پیداست کیست
سر نه پیچد هیچیک از حلقة فرمان او
کارفرمای زمین و آسمان پیداست کیست
آنکه زو پیداست هر پیدا و هر پیدائی
باز در پیدا و پیدائی نهان پیداست کیست
ظاهر باطن نما و باطن ظاهر نما
در عیان پیدا و در پنهان عیان پیداست کیست
آنکه او پیداست چون خورشید نزد عارفان
در نقاب از دیدة نامحرمان پیداست کیست
آنکه روی گلعذارانرا طراوت داد و رنگ
تا بریزد آب و رنگ عاشقان پیداست کیست
آنکه حسن خوبرویان پرتوی از حسن اوست
هر جمیلی می دهد از وی نشان پیداست کیست
آنکه بهر او زمین بی خود فلک سرگشته است
کوه ازو نالان و دریا در فغان پیداست کیست
آنکه هر دم صد قیامت آشکارا میکند
در دل دانا نهان از جاهلان پیداست کیست
آنکه شوری در دل هر ذرة افکنده است
جمله عالم زوست در آه و فغان پیداست کیست
آنکه جسم و جان ازو پیدا و او از جسم و جان
ذات پاک او بری از جسم و جان پیداست کیست
آنکه او آئینة کونست و کون آئینه اش
برضمیر بی غبار عارفان پیداست کیست
آنکه مقصود منست از گفتن بیت و غزل
نزد صاحب دل چو خورشید جهان پیداست کیست
گرنداند اهل شک فیض از که میگوید سخن
نزد ارباب بصیرت بیگمان پیداست کیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.