هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد عشق و جفای معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که هیچ چاره‌ای جز تحمل این درد ندارد. او از معشوق می‌خواهد که از جفا دست بردارد و به عشق او توجه کند. شاعر همچنین اشاره می‌کند که عشق ارزش هر فداکاری را دارد و دلی که عشق ندارد، بی‌ارزش است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'گر جان طلب کند ز تو جانان روان بده' ممکن است نیاز به تفسیر داشته باشند.

غزل شمارهٔ ۱۷۳

کس نیست کز غم تو دلش پاره پاره نیست
لیکن چو چاره کز غم عشق تو چاره نیست

تا کی جفا کنی صنما از خدا بترس
آخر دلست جای غمت سنگ خاره نیست

هر دم هزار چاره کنی در جفای ما
ما را ولی ز دست جفای تو چاره نیست

شاید که روز حشر نپرسند جرم ما
در عشق سوختیم عقوبت دوباره نیست

دل بر هلاک نه، به عبث دست و پا مزن
کاین قلزم هوا و هوس را کناره نیست

ای فیض عشق ورز که عشقست هرچه هست
آن دل که عشق نیست درو هیچ کاره نیست

گر جان طلب کند ز تو جانان روان بده
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.