۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۷

بمرد رستم زال و زتن غبار گذاشت
ببرد حسرت و عبرت بیادگار گذاشت

خوشا کسی که چو رو کرد سوی او دنیا
باختیار گذشت و باختیار گذاشت

بدا کسی که طلب کرد و دل بدنیا بست
باختیار گرفت و باضطرار گذاشت

گذاشت هر که به جز کرد گار حسرت بود
خوشا کسی که دلش را بکردگار گذاشت

فلک نگردد الا بمدعای کسی
که کار خویش بخلاق کار و بار گذاشت

چو اختیار ندادند بنده را در کار
خنک کسی که بمختار اختیار گذاشت

چو فیض هر که بدنیا نبست دل جان برد
دعای خیر زنیکان بیادگار گذاشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.