هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و تأثیر عمیق آن بر دل و جان سخن می‌گوید. شاعر بیان می‌کند که عشق اختیار و آرامش را از او گرفته و اشک‌هایش راز دلش را فاش کرده است. همچنین، او از ناپایداری دنیا و فرصت‌های از دست رفته شکایت دارد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی موجود در شعر برای درک و ارتباط بهتر، به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان از آن برخوردارند.

غزل شمارهٔ ۱۷۸

عشق آمد و اختیار نگذاشت
در کشور دل قرار نگذاشت

از جان اثری نماند در تن
وزخاک تنم غبار نگذاشت

کیفیت چشم پرخمارت
در هیچ سری خمار نگذاشت

پنهان میخواست دل غمت را
این دیدهٔ اشگبار نگذاشت

تا جلوه کند درو جمالت
اشگم در دل غبار نگذاشت

عبرت نتوان گرفت از دهر
چون فرصت اعتبار نگذاشت

نشگفته بریخت غنچه دل
تعجیل خزان بهار نگذاشت

رفتم که بپاش جان فشانم
دستم بگرفت و یار نگذاشت

رفتم که کنم شکایت از فیض
کوتاهی روزگار نگذاشت
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.