هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و هجران سخن می‌گوید. شاعر از درد فراق و اشتیاق وصال معشوق می‌نالد و عشق را امری مباح و حتی قاتل عشاق توصیف می‌کند. او تشنهٔ وصال معشوق است و شب‌های هجران را تاریک و روزهای وصل را روشن می‌داند. در نهایت، شاعر به معشوق می‌گوید که اگر مصلحت او در فراق است، آن را می‌پذیرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانهٔ این شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به مرگ و فراق ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۷

رام قتلی و ما علیه حباح
قتل عشاقه علیه مباح

هر دلی کو اسیر عشقی شد
نیست او را دگر امید فلاح

تشنه بادهٔ وصال توام
العطش یا حبیب هات الراح

شب هجر تو جاعل الظلمات
روز وصل تو فالق الاصباح

از می وصل تو صبوح و غسوق
مست و مخمور را غداه و رواح

از نمکزار لعل شیرینت
آب حیوان همی برند ملاح

با من آنکن که مصلحت دانی
که مرا در صلاح تست صلاح

گر بسوزانیم ندارم باک
ورکشی خون من تراست مباح

تو نهٔ قابل وصال ای فیض
گفتگو را بمان مکن الحاح
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.