هوش مصنوعی: این شعر از عشق ناکام و درد دل شاعر سخن می‌گوید. او از ناتوانی در بیان غم‌هایش می‌نالد و اشاره می‌کند که حتی اگر تمام زمین را صفحه‌ای برای نوشتن کنند، باز هم نمی‌تواند تمام رنج‌هایش را بیان کند. شاعر از وصال معشوق ناامید است و احساس می‌کند که آرزوی دیدار او در دل تنگش نمی‌گنجد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۲۴

از آن میان نزنم دم که مو نمی‌گنجد
و زان دهان که در و گفتگو نمی‌گنجد

چه گویم از غم دل در شکنج گیسویش
که در زبان سخن تو بتو نمی‌گنجد

حدیث آن لب شیرین نیایدم بزبان
حلاوت اینهمه در گفتگو نمی‌گنجد

وصال دوست نه بتوانم آرزو کردن
به تنگنای دلم آرزو نمی‌گنجد

بفرض اگر همه روی زمین شود دفتر
حکایت شب هحران درو نمی‌گنجد

ز دود ناله چگویم کز آسمان بگذشت
ز خون دیده که در نهر و جو نمی‌گنجد

بس است فیض شکایت که پر شد این دفتر
ز دود دل که درو تار مو نمی‌گنجد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.