هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولانا بیانگر عشق و وحدت بین عاشق و معشوق است و نشان می‌دهد که هیچ چیزی، حتی مو، بین آن دو جای نمی‌گیرد. شاعر از ناتوانی زبان در توصیف جمال معشوق می‌گوید و به سکوت و خموشی روی می‌آورد. همچنین، اشاره‌ای به بی‌قرار بودن عاشق و فراخی دل او دارد که حتی دریا نیز در گلوایش جای نمی‌گیرد. در پایان، شعر به فنا شدن در معشوق و رسیدن به وصال اشاره می‌کند که دیگر جایی برای آرزو باقی نمی‌گذارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۲۲۵

ز قرب دوست چگویم که مو نمی‌گنجد
ز بعد خود که درو گفت‌وگو نمی‌گنجد

چه جای نکتهٔ باریک و حرف پنهانست
میان عاشق و معشوق مو نمی‌گنجد

بیان چه سان بتوان از جمال او حرفی
چه در بیان و زبان وصف او نمی‌گنجد

زبان بکام خموشی کشیم و دم نزنیم
چه جای نطق تصور درو نمی‌گنجد

ز بس نشست ببالای یکدگر سودا
بیقعهٔ سر من های و هو نمی‌گنجد

سبو ز دست بنه ساقیا و خم بر گیر
که قدر جرعهٔ ما در سبو نمی‌گنجد

سبو چه باشد و یا خم گلوی ماست فراخ
بیار بحر مگو در گلو نمی‌گنجد

چو در خیال در آئی همین تو باشی تو
که در مقام فنا ما و او نمی‌گنجد

چو فیض در تو فنا شد دگر چه میخواهد
چو جای وصل نماند آرزو نمی‌گنجد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.