هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق، جدایی، و مشکلات زندگی سخن می‌گوید. او از یار خود گلایه می‌کند و از سختی‌های زندگی و ناامیدی‌هایش می‌نالد. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند عشق الهی، صبر، و پذیرش تقدیر اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از زندگی دارند.

غزل شمارهٔ ۱۱۳۷

شُده‌‌ست نورِ مُحَمَّد هزارْ شاخ هزار
گرفته هر دو جهان از کِنارْتا به کِنار

اگر حِجاب بِدَرَّد مُحَمَّد از یک شاخ
هزار راهِب و قِسّیس بَردَرَد زُنّار

تو را اگر سَرِ کاراست روزگار مَبَر
شکار شو نَفَسیّ و دَمی بگیر شکار

تو را سَعادت بادا که ما زِ دَست شُدیم
زِ دست رفتنِ این بار نیست چون هر بار

پَریرْ یار مرا گفت کین جهان بَلاست
بگُفتَمَش که وَلیکِن نه چون تو‌ بی‌زِنهار

جواب داد تو باری چرا زَنی تَشْنیع؟
که پاتْ خار نَدید و سَرَت نیافت خُمار

بِگُفتَمَش که بَلی لیک هم مَگیر مرا
نِیاحَتی که کُنم وَفْق نوحه اَغْیار

چو میرِخوانِ تواَم تُرْشِ بِنْهَم و شیرین
که هر کسی بِخورَد بایِ خود زِ خوانِ کِبار

به سوزنی که دَهان‌ها بِدوخْت در رَمَضان
بیا بِدوز دَهانَم که سیرَم از گُفتار

ولی چو جُمله دَهانَم کدام را دوزی؟
نِیَم چو سوزن کو را بُوَد یکی سوفار

خیارِ اُمَّتْ مُحتاجِ شَمسِ تبریزند
شِکافْت خَربُزه زین غَم چه جایِ خَیر و خیار؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.