هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر دلدادگی و وابستگی عمیق شاعر به معشوق است. او تاکید می‌کند که بدون عشق و مستی، به کمال نخواهد رسید و حاضر نیست از این راه برگردد، حتی اگر نصیحت‌گران او را از عشق برحذر دارند. شاعر ترجیح می‌دهد در ویرانی عشق بماند تا در آبادی عقل، و خود را همچون قطره‌ای می‌داند که بدون دریا به گوهر تبدیل نخواهد شد. او از عشق مجازی گذر کرده و به عشق حقیقی رسیده است و دل را تنها به خدا می‌سپارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و نمادهای به کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارند.

غزل شمارهٔ ۳۱۲

تا می نخورم زان کف مستانه نخواهم شد
تا او نزند راهم دیوانه نخواهم شد

تا تن نکنم لاغر جانم نشود فربه
تا جان ندهم از کف جانانه نخواهم شد

از خویش تهی گشتم تا پر شدم از عشقش
دیگر ز چنین یاری بیگانه نخواهم شد

ناصح تو منه بندم بیهوده مده پندم
صد سال اگر گوئی فرزانه نخواهم شد

گفتی که مشو عاشق دیوانه کند عشقت
گر توندهی پندم دیوانه نخواهم شد

عقلست گر آبادی ویرانگیم خوش تر
ور عقل شود ویرانه نخواهم شد

آن قطرهٔ بارانم کاندر صدفی افند
بی پرورش دریا دردانه نخواهم شد

معشوق مجازی را هنگامهٔ بازی را
گر شمع شود پیشم پروانه نخواهم شد

دل را بخدا بندم تا خانهٔ حق باشم
دل را به بتان ندهم بت‌خانه نخواهم شد

در عشق بتان کس افسانهٔ عالم شد
من لیک بدین افسان افسانه نخواهم شد

دیوار کندم جادو در عشق پری رویان
دل می ندهم از کف دیوانه نخواهم شد

فیض است وره مردان شوریدگی و افغان
با مردم فرزانه همخانه نخواهم شد
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.