هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از مرگ و زندگی پس از مرگ سخن می‌گوید. او از ارتباط خود با مخاطب در قبر و لحظات پس از مرگ صحبت می‌کند و تأکید می‌کند که حتی در مرگ نیز همراه و مونس مخاطب خواهد بود. شاعر از عشق، خرد، و لذت‌های دنیوی نیز سخن می‌گوید و به مخاطب هشدار می‌دهد که از چشم بد دوری کند و به سوی نیکی و پاکی روی آورد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ و زندگی پس از مرگ ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۴۵

به من نِگَر که مَنَم مونِسِ تو اَنْدَر گور
دَران شبی که کُنی از دُکان و خانه عُبور

سَلام من شِنَوی در لَحَد خَبَر شَوَدَت
که هیچ وَقت نبودی ز ِچَشمِ منْ مَسْتور

مَنَم چو عقل و خِرَد در دَرون پرده تو
به وَقتِ لَذَّت و شادی به گاهِ رنج و فُتور

شبِ غریب چو آوازِ آشنا شِنَوی
رَهی زِ ضَربَتِ مار و جَهی زِ وَحشتِ مور

خُمار عشق دَرآرَد به گورِ تو تُحْفه
شراب و شاهِد و شمع و کَباب و نُقْل و بَخور

دران زمان که چراغِ خِرَد بِگیرانیم
چه‌های و هوی بَرآیَد زِ مُردگانِ قُبور

زِهای و هوی شود خیره خاکِ گورستان
زِبانگِ طَبْلِ قیامَت زِ طُمْطُراقِ نُشور

کَفَن دَریده گرفته دو گوشِ خود از بیم
دِماغ و گوش چه باشد به پیشِ نَفْخه صور؟

به هر طَرَف نِگَری صورتِ مرا بینی
اگر به خود نِگَری یا به سویِ آن شَر و شور

زِ اَحْوَلی بِگُریز و دو چَشمْ نیکو کُن
که چَشمِ بَد بُوَد آن روز از جَمالَم دور

به صورتِ بَشَرَم هان و هانْ غَلَط نکُنی
که روحْ سَخت لَطیف است عشقْ سَختْ غَیور

چه جایِ صورت اگر خود نَمَد شود صدتو
شُعاعِ آیِنِه جانْ عَلَم زَنَد به طَهور

دُهُل زنید و سویِ مُطربانِ شهر تَنید
مُراهقانِ رَهِ عشق راست روزِ طَهور

به جایِ لُقمه و پول اَرْ خدای را جُستی
نِشَسته بر لَبِ خَنْدَق ندیدی‌‌یی یک کور

به شهرِ ما تو چه غَمّازخانه بُگْشادی؟
دَهانِ بسته تو غَمّاز باش هَمچون نور
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.