۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۱

صد جلوه کنی هر دم و دیدن نگذارند
گل گل شکفد زان رخ و چیدن نگذارند

در باغ جمالت گل و ریحان فراوان
یک مردم چشمی بچریدن نگذارند

در آرزوی آب حیات از لب لعلت
لب تشنه بمردیم و مکیدن نگذارند

عشاق جگر سوخته داغ غمت را
در حسن و جمالت نگریدن نگذارند

پرواز کند طایر جان سوی جنابت
در آرزوی وصل و رسیدن نگذارند

بیهوده پر و بال معارف چه گشائیم
در ساحت عزتو پریدن نگذارند

قرب تو و حرمان مرا تشنه لبی گفت
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند

در سر سویدای دل و رخ ننمایند
در مردمک دیده دویدن نگذارند

تو در نظر و فیض ز دیدار تو محروم
غرق می وصلیم و چشیدن نگذارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.