هوش مصنوعی: این متن یک شعر عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی خود به معشوق الهی سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که چگونه تمام وجودش سرشار از ستایش و محبت به معشوق است و بدون این عشق، هیچ بخشی از وجودش معنا و هدفی ندارد. شاعر از زبان، دست، پا، سر، دل، جان، چشم و گوش خود می‌گوید که چگونه همه‌ی آنها تنها در راه عشق به معشوق معنا پیدا می‌کنند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و معنوی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی نیاز دارد. همچنین، زبان شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴۱۲

شکر تو چسان کنم که شاید
از جز تو ثنای تو نیاید

گر هم نکنم ثنا چه گویم
نطقم بچه کار دیگر آید

آن لب که ثنای تو نگوید
آخر بچه خوشدلی گشاید

آندست که دامنت نگیرد
از بهر چه زاستین برآید

آن پای که در رهت نپوید
سر که رود و بر که آید

آن سر که هوای تو ندارد
بر تن بکدام امید باید

آندل که درو محبتت نیست
در سینه چو نغمه می‌سراید

آن جان که ز تو نشان ندارد
حقا که بجای تن نشاید

آن دیده که دیده روی خوبت
بر غیر چگونه میگشاید

آن گوش که نام تو شنیده
چون حرف دگر در آن درآید

از فیض تو پای تا سر فیض
هر لحظه محبتی فزاید

آنم که سراسر وجودم
پیوسته بحمد تو سراید
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.