۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۱

سینه را چاک چاک خواهم دید
لشگر غم هلاک خواهم دید

خلوتم با تو دست خواهد داد
بزم از اغیار پاک خواهم دید

با تو یکچند شاد خواهم زیست
غیر را غصه ناک خواهم دید

بر لبم چون نهی لب میگون
سرّ روحی فداک خواهم دید

عاقبت جان بوصل خواهم داد
رمز هذا بذاک خواهم دید

زان لب و چشم مست خواهم شد
حسرت جان اتاک خواهم دید

کامم از تو حصول خواهد یافت
بر درت فیض خاک خواهم دید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.