هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و درد دل سخن می‌گوید. او از مطرب می‌خواهد که تار بزند و آتش عشق را در دل مومن و کافر برافروزد. شاعر تأکید می‌کند که عشق نباید خاموش بماند و باید پرده‌ها را کنار زد تا حقیقت آشکار شود. او از معشوق و تأثیر عمیق او بر دلش سخن می‌گوید و از درد و رنجی که عشق به همراه دارد، شکایت می‌کند. در نهایت، شاعر از شمس تبریز یاد می‌کند و او را به عنوان عیسی عهدی معرفی می‌کند که در عشق بیمار است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۵۶

مُطربِ عاشقان بِجْنبانْ تار
بِزَن آتشْ به مُومن و کُفّار

مَصْلَحَت نیست عشق را خَمُشی
پَرده از روی مَصْلَحَت بَردار

تا بِنَگْریست طِفْلِ گَهْواره
کِی دَهَد شیر مادرِ غَم خوار؟

هر چه غیرِ خیالِ معشوق است
خارِ عشق است اگر بُوَد گُلْزار

مُطربا چون رَسی به شَرحِ دِلَم
پایْ در خونْ نَهاده‌یی هُش دار

پایْ آهسته نِهْ که تا نَجَهَد
چِکْره خونِ دلْ به هر دیوار

مُطربا زَخْم‌‌های دل می‌بین
تا نَدانَند خویشتَن خوش دار

مُطربا نامْ بَر زِ معشوقی
کَزْ دلِ ما بِبُرد صَبر و قَرار

من چه گفتم کجا بِمانْد دلی؟
گَر دِلَم کوه بود رفت از کار

نامِ او گوی و نامِ منْ کَم کُن
تا لَقَب گویَمَت نِکوگُفتار

چون زِ رَفتارِ او سُخَن گویم
دلْ کجا می‌رَوَد زِهی رَفتار

شَمسِ تبریز عیسیِ عَهْدی
هست در عَهْدِ تو چُنین بیمار
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.