۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۹

دل را عبرت ازین جهان بس
جان را عرفان جان جان بس

سر را سودای عشق جانان
از لذتهای جاودان بس

چشم و گوش و زبان و دل را
قرآن و حدیث و شرح آن بس

تن را خلقان و قرض نانی
از نعمتهای این جهان بس

آنگو راضی به این نباشد
او را رنج و غم روان بس

آلوده معصیت چو شد نفس
اقرار و انابت و فغان بس

آنرا که بصبر چارهٔ سازد
بیرون ز حساب اجر آن بس

آن مؤمن صالح‌العمل را
فردوس و نعیم جاودان بس

چون فیض انیس جان چو خواهی
یاد جانان انیس جان بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.