۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۳

یار آمد یار پیش دویدش
هم دل و هم جان پیش کشیدش

هرچه بخواهد بنزد وی آرید
هر چه بگوید سر بنهیدش

دل خود که بود جان خود که بود
محو شویدش محو شویدش

غیری ابدی هستی فروشد
بخنجر لا سر ببریدش

غیر که باشد سوی چه باشد
هی بکشیدش هی بکشیدش

عشق دوست را چه حلاوتست
الصّلا یاران هی بچشیدش

خامی ار گوید عشق چه باشد
آتش بزنید خوش به پزیدش

محتسبی اگر گرانی کند
رطل گرانی پیش نهیدش

عشق فیض را گردید میهمان
از دل و از جان خوان بکشیدش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.