هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تجربه‌ای عرفانی و عاشقانه سخن می‌گوید که در آن خیال معشوق به سراغش می‌آید و او را از هوش می‌برد. پس از بهوش آمدن، جمال معشوق را می‌بیند که عقلش را مدهوش می‌کند. درخواست می‌کند تا با نوشیدن می، مست شود، اما معشوق به او پیشنهاد می‌دهد که مستی را از لب او بچشد. وقتی به سوی معشوق می‌رود، پیش از آنکه لب او را بگیرد، هوش از سرش می‌پرد و پس از آن خود را گم می‌کند و به کلی از خود فراموش می‌شود. در پایان، شاعر خود را نقاب یا سرابی می‌داند که معشوق او را در آغوش گرفته است و از مخاطب می‌خواهد که این راز را در دل نگه دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عرفانی و عاشقانه پیچیده است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و شناخت ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۸۶

آمد خیالش دوشم در آغوش
بگرفت تنگم رفتم از هوش

هشیار گشتم دیدم جمالی
کز دیدنش عقل گشت مدهوش

گفتم میم ده تا مست گردم
گفتا که پیش آیی از لبم نوش

چون پیش رفتم تا گیرمش لب
لب ناگرفته رفت از سرم هوش

زان پس دگر من خود را ندیدم
تا آنکه گشتم از خود فراموش

گوئی که من خود هرگز نبودم
او بوده تنها من بوده روپوش

بودم نقابی یا خود سرابی
او بوده هم دوش خود را در آغوش

نی مست بودم نی هست بودم
بودم خیالی در خواب خرگوش

این قصه را فیض جائی نگوئی
میدار در دل میباش خاموش
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.