۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۲

بهرزه شیفته شد دل بهر خیال دریغ
نبرد ره بتماشای آن جمال دریغ

بسوی عشق حقیقی نیافتیم رهی
فدای دوست نکردیم عمر و مال دریغ

ببوم سینه نکشتیم تخم مهر و وفا
نخورد هیچ دل ما غم مآل دریغ

خیال وصل بسی پخت این دل پر شور
بدست هیچ نیامد از آن خیال دریغ

تمام عمر بعشق مجاز فانی رفت
بماند جان ز حقیقت در انفعال دریغ

نخورد جان غم جانان درینجهان روزی
گذشت در غم بیهوده ماه و سال دریغ

گذشت عمر بمهر بتان سنگین دل
بعشق حق ننمودیم اشتغال دریغ

نشست زنگ حوادث بر آینهٔ دل ما
نتافت پرتو آن حسن بی‌زوال دریغ

ز عشق نیست به جز نام فیض را افسوس
ز دوست نیست بدستش به جز خیال دریغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.