۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۶۸

جانِ خَراباتی و عُمرِ بهار
هین که بِشُد عُمْر چُنین هوشیار

جان و جهان جانِ مرا دست گیر
چَشمِ جهان حَرفِ مرا گوش دار

صورتِ دل آمد و پیشَم نِشَست
بسته سَر و خَسته و بیماروار

دستِ مرا بر سَرِ خود می‌نَهاد
کِی به غَمِ دوست مرا دست یار

دَردِ سَرَم نیست زِ صَفْرا و تَب
از میِ عشق است سَرَم پُرخُمار

این همه شیوه‌ست مُرادَش تویی
ای شِکَرت کرده دِلَم را شکار

جانِ من از ناله چو طُنْبور شُد
حالِ دِلَم بِشْنو از آوازِ تار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.