۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۷

تا کی ز فراق تو نهم بر سر غم غم
تا چند بدل غصه نشیند بسر هم

ای صیقلی اشک بیا تا بزدائیم
این زنگ که از سینه بهم آمده از غم

ای بلبل همدرد دمی گوش فرادار
من هم بسرایم بود این غم شودم کم

نی نی نکنم از غم هجر تو شکایت
از دوست چه آید همه شادیست نه غم غم

شاد است دل اگر از دوست رسد زخم
خوش باد تراوقت که گردی پی مرهم

هرچند برآورد ز دل گوهر اسرار
غواص زبان هیچ ازین بحر نشد کم

بسیار سخن بر سخن از سینه زند جوش
دل پر شود از قحط سخن گر نزنم دم

آید سخن از دل بزبان تا که برآید
دربان بآن رو کند از قحطی همدم

نازم بدل و سینه دریا دل خود فیض
هر چند غم آید بودش جای دگر غم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.