هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر با زبانی عاشقانه و پراحساس، از فراق معشوق شکایت کرده و با التماس از او میخواهد تا بازگردد. او از رنج فراق میگوید و آرزو میکند که با وصال معشوق، زندگی دوباره بیابد و گناهانش به حسنات تبدیل شود. شاعر خود را گدای درگاه معشوق میداند و او را پادشاه دو جهان میخواند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۵۶۸
بیا بیا بسرم تا بپات جان بدهم
جمال خود بنما تا ز خویشتن بروم
بخار زار فراق تو راه گم کردم
بیا بگلشن وصل ابد نمای رهم
بیا بیا که ز عمرم نماند جز نفسی
بود بشادی وصل تو آن نفس بدهم
بیا بیا که نیم بیتو جز تنی بیجان
بطلعت تو درین تن هزار جان بنهم
بیا بیا که فراق تو رنجهام دارد
بمقدم تو مگر زین بلای بد بجهم
بیا بیا و سرم را ز خاک ره بر گیر
بجاست تا رمقی عنقریب خال رهم
بیا بیا که شود سیئات من حسنات
توئی ثوابم و دور از تو سر بسر گنهم
بیا بیا که هنوزم نفس در آمدنست
برس بچاره که تن جان بجان جان بدهم
بیا بیا و گناهم ببخش و رحمت کن
بنور خویش بیفروز چهرهٔ سیهم
گدائی درت از فیض را شود روزی
وحید هرم و بر هر دو کون پادشهم
جمال خود بنما تا ز خویشتن بروم
بخار زار فراق تو راه گم کردم
بیا بگلشن وصل ابد نمای رهم
بیا بیا که ز عمرم نماند جز نفسی
بود بشادی وصل تو آن نفس بدهم
بیا بیا که نیم بیتو جز تنی بیجان
بطلعت تو درین تن هزار جان بنهم
بیا بیا که فراق تو رنجهام دارد
بمقدم تو مگر زین بلای بد بجهم
بیا بیا و سرم را ز خاک ره بر گیر
بجاست تا رمقی عنقریب خال رهم
بیا بیا که شود سیئات من حسنات
توئی ثوابم و دور از تو سر بسر گنهم
بیا بیا که هنوزم نفس در آمدنست
برس بچاره که تن جان بجان جان بدهم
بیا بیا و گناهم ببخش و رحمت کن
بنور خویش بیفروز چهرهٔ سیهم
گدائی درت از فیض را شود روزی
وحید هرم و بر هر دو کون پادشهم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.