۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۷

من واله جمال فروزان یک کسم
آشفتهٔ دو زلف پریشان یک کسم

سامان مرا یکی و سر من یکی بود
سودا یکی و بیسر و سامان یک کسم

هر جا بهر که روی کنم سوی او بود
بینای یک جمالم و حیران یک کسم

جمعیتم ز جمع کمالات یک کس است
شیدای یک جمیل و پریشان یک کسم

تیغ ار کشد بقصد سرم بسملش شوم
در مذبح محبت قربان یک کسم

مشرک نیم پرستش باطل نمیکنم
حق بین و حق پرست بفرمان یک کسم

از هر خسی قبول عطائی نمیکنم
مستغرق مواهب احسان یک کسم

چون گربگان بسفرهٔ هر کس نمیروم
همچون شتر نواله خور خوان یک کسم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.