هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دوگانگی بین نوشتن دعا و شکایت از معشوق بیوفا می‌گوید. او درگیر این است که آیا باید دعا بنویسد یا از جفاهای معشوق شکوه کند. در نهایت به این نتیجه می‌رسد که سکوت بهتر است و تنها به نوشتن دعا بسنده می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاطفی پیچیده و استفاده از استعاره‌های ادبی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌باشد. همچنین موضوعاتی مانند بی‌وفایی و شکایت از معشوق نیاز به درک بیشتری از روابط عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۶۱۸

قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم
دعا بیار جفا کار بیوفا بنویسم

شکایتی بلب آمد ز جورهای تو گفتم
بهیچ نامه نگنجی ترا کجا بنویسم

دعا و شکوه بهم در نزاع و من متحیر
کدام را ننویسم کدام را بنویسم

خدای داند و بس جز خدا کسی نه بداند
که گر سر گله را وا کنم چها بنویسم

اگر سر گله را واکنم وفا ننماید
مداد بحر و بیاض زمین کجا بنویسم

نه بحر ماند و نه بر نه خشک ماند و نه تر
اگر شکایت دلبر بمدعا بنویسم

همان بهست که خاموش گردم از گله چون فیض
ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.