۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۶

اگر آهی کشم دریا بسوزم
و گر شوری کنم دریا بسوزم

شود دل شعله چون بر یاد روئی
شوم تن شمع و سر تا پا بسوزم

کنم هرچند پنهان آتش جان
میان انجمن پیدا بسوزم

خوشم با سوختن در آتش عشق
بهل تامن در این سودا بسوزم

در آنجا هر که باشد هر چه باشد
بسوزد ز آتشم هرجا بسوزم

کنم گر اقتباسی ز آتش قدس
وجود خویش سر تا بسوزم

نیارم تاب یا آرم ندانم
تجلی کنم بسازم تا بسوزم

نه من ماند نه ما ماند چو آئی
بیا تا بی من و بی ما بسوزم

ترا خواهم مرا گر تو نخواهی
تجلی بیشتر کن تا بسوزم

بسوزد ظاهر و باطن ز سوزم
اگر پیدا و گر پنهان بسوزم

ز سوز جان اگر حرفی نویسم
ورق را سربسر یکجا بسوزم

چو فیض ار دم زنم از آتش دل
زبان و کام با لبها بسوزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.