هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولانا بیانگر وحدت وجود و عشق الهی است. شاعر تأکید می‌کند که بدون یار (معشوق الهی) هشیاری و وجودی ندارد، و خود را در یار فانی می‌داند. او از تعلقات دنیوی و خودپرستی دوری می‌کند و تنها به عشق و یاد یار وفادار می‌ماند. شعر همچنین بر تسلیم در برابر حق و رهایی از خودخواهی تأکید دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات عرفانی و اصطلاحات خاص آن دارد.

غزل شمارهٔ ۶۲۲

تا من نشوم بیخود هشیار نمی‌باشم
تا دل ندهم از کف دلدار نمی‌باشم

گر غیر شوم یکدم با ناز نه پیوندم
تا یار نمی‌باشم با بار نمی‌باشم

من هم من و هم اویم هم قلزم و هم جویم
یک بینم و یک باشم بسیار نمی‌باشم

آنرا که شود چاره ناچار فنا گردد
چون چاره من شد او ناچار نمی‌باشم

آنرا که رخش بیند هوشی بنمی‌ماند
ز آنروست که من یکدم هشیار نمی‌باشم

در دار چو باشد او غیری نبود دیار
دیار چو باشد او در دار نمی‌باشم

از یار وفادارم یکدم نشوم غافل
در ذکرم و در فکرم بیکار نمی‌باشم

گر صحبت او خواهی از صحبت خود بگذر
با خویش چه باشم من با یار نمی‌باشم

هر گاه که با غیرم در خوابم و بی‌خیرم
بیدار چو می‌باشم بیدار نمی‌باشم

او نیست چو در کارم بیکارم و بیکارم
در کار چو می‌باشم در کار نمی‌باشم

بیماری اگر بینی بیماری عشقست آن
بیمار چو می‌باشم بیمار نمی‌باشم

صد شکر بدرویشی هرگز نزدم نیشی
آسایش خلقانم آزار نمی‌باشم

ایانم و هموارم آسان کن دشوارم
مانند گران جانان دشوار نمی‌باشم

پائی چو رسد بر سر دستی فکنم اسپر
از خاک رهم کمتر جبار نمی‌باشم

ای فیض بس از دعوی از دعوی بیمعنی
آن بس که بدوش کس من بار نمی‌باشم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.