هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از حالتی از سردرگمی و بیخویشی در عشق سخن میگوید. او میان خود و معشوق، دوست و دشمن، و حتی هویت خودش تمایزی نمیبیند. عشق چنان او را محو کرده که مرزهای واقعیت برایش مبهم شدهاست.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانهی این شعر برای درک و تجربهی مخاطبان جوانتر ممکن است پیچیده باشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی مانند محو شدن در عشق نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۶۳۵
وه که جان یا تنم نمیدانم
این توئی یا منم نمیدانم
خویش را از تو فرق نتوانم
دوست از دشمنم نمیدانم
با منی و ز فراق میسوزم
گلشنم گلخنم نمیدانم
روی و زلف تو قبلهام شب روز
کافرم مؤمنم نمیدانم
خم ابروی تست یا محراب
رهبر از رهزنم نمیدانم
جامه دانم که میدرم بر تن
جیب از دامنم نمیدانم
محو در عشق تو شدم چون فیض
عشق تو یا منم نمیدانم
این توئی یا منم نمیدانم
خویش را از تو فرق نتوانم
دوست از دشمنم نمیدانم
با منی و ز فراق میسوزم
گلشنم گلخنم نمیدانم
روی و زلف تو قبلهام شب روز
کافرم مؤمنم نمیدانم
خم ابروی تست یا محراب
رهبر از رهزنم نمیدانم
جامه دانم که میدرم بر تن
جیب از دامنم نمیدانم
محو در عشق تو شدم چون فیض
عشق تو یا منم نمیدانم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.