هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلباختگی به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از قواعد و رسوم معمول عشق و زندگی بی‌اطلاع است. او تنها به مهر معشوق می‌اندیشد و هیچ چیز دیگری را نمی‌شناسد. شاعر از گدایی عشق و زیبایی معشوق لذت می‌برد و به دنبال ثروت و قدرت نیست. او خود را اسیر عشق می‌داند و راه رهایی از آن را نمی‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در شعر وجود دارد که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۶۳۷

من آئین جدائی را نمیدانم نمیدانم
من او، او من دو تائی را نمیدانم نمیدانم

بود بر جان گوارا هر چه آنمه میکند با من
وفا و بیوفائی را نمیدانم نمیدانم

گدائی میکنم از حسن خوبان این نعیمم بس
نعیم پادشائی را نمیدانم نمیدانم

بغیر از مهر مه رویان که تابد بر دل و جان بس
طریق روشنائی را نمیدانم نمیدانم

ز گلزار رخ خوبان اگر گستاخ گل چینم
رسوم پارسائی را نمیدانم نمیدانم

نچینم خوشه خود را میزنم بر خرمن آن مه
من آئین گدائی را نمیدانم نمیدانم

همیشه عشق ورزم فیض با روی نکو رویان
ازیشان من رهائی را نمیدانم نمیدانم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.