هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر اشتیاق شدید شاعر به معشوق و رسیدن به وصال اوست. شاعر از آرزوها، توبههای شکسته شده و فداکاریهای خود برای معشوق میگوید و از مستی عشق و بیخودی در آن سخن میراند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به مستی و بیخودی نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.
غزل شمارهٔ ۶۳۹
عمر عزیز تا یکی صرف در آرزو کنم
های بیا که آرزو جمله فدای هو کنم
چند خجل کند مرا توبهٔ آبروی بر
میسزد ار ز توبه خون ریزم و آنرو کنم
اشتر لنک لنک من پاش خورد بسنگ من
سنگ دگر چه افکنم زحمت او دو تو کنم
عشوهٔ توبه میخری یاری توبه میخورم
گر فتد او بدست من بین که باو چها کنم
رخ بنمای پیر من چند بخانقاه تن
نعرههای هازنم مستی هوی هو کنم
چند تنم بگرد تن بخیه زنم برین بدن
بفکنم این تن و بجان روی بجستجو کنم
رو چو کنی بسوی من جان شودم تمام تن
بس ز نشاط جان و تن در تن و جان نمو کنم
جا طلبی ز من ترا بر سر خویش جا دهم
آب طلب کنی ز من دیده برات جو کنم
خانه سر ز ما سوی پاک کنم برای تو
منزل دل ز آب و گل بهر تو رفت و رو کنم
هم بشراب عشق تن پاک کنم ز هر درن
هم بشراب عشق جان بهر تو شست و شو کنم
کی بود آنکه مستمست شسته زغیر دوست دست
پشت کنم بهر چه هست روی بروی او کنم
گه بوصال روی او جان کنم از شکوه کوه
گه ز خیال موی او شخص بدن چو مو کنم
گه بوصال جان دهم گه بفراق تن نهم
گه بخطاب انت انت گاه بعیب هو کنم
باز بده به فیض نقد هر آنچه میدهی بده
عمر عزیز تابکی صرف در آرزو کنم
های بیا که آرزو جمله فدای هو کنم
چند خجل کند مرا توبهٔ آبروی بر
میسزد ار ز توبه خون ریزم و آنرو کنم
اشتر لنک لنک من پاش خورد بسنگ من
سنگ دگر چه افکنم زحمت او دو تو کنم
عشوهٔ توبه میخری یاری توبه میخورم
گر فتد او بدست من بین که باو چها کنم
رخ بنمای پیر من چند بخانقاه تن
نعرههای هازنم مستی هوی هو کنم
چند تنم بگرد تن بخیه زنم برین بدن
بفکنم این تن و بجان روی بجستجو کنم
رو چو کنی بسوی من جان شودم تمام تن
بس ز نشاط جان و تن در تن و جان نمو کنم
جا طلبی ز من ترا بر سر خویش جا دهم
آب طلب کنی ز من دیده برات جو کنم
خانه سر ز ما سوی پاک کنم برای تو
منزل دل ز آب و گل بهر تو رفت و رو کنم
هم بشراب عشق تن پاک کنم ز هر درن
هم بشراب عشق جان بهر تو شست و شو کنم
کی بود آنکه مستمست شسته زغیر دوست دست
پشت کنم بهر چه هست روی بروی او کنم
گه بوصال روی او جان کنم از شکوه کوه
گه ز خیال موی او شخص بدن چو مو کنم
گه بوصال جان دهم گه بفراق تن نهم
گه بخطاب انت انت گاه بعیب هو کنم
باز بده به فیض نقد هر آنچه میدهی بده
عمر عزیز تابکی صرف در آرزو کنم
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.