۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸۱

به سویِ ما نِگَر چَشمی بَرانداز
وَگَر فُرصت بُوَد بوسی دَرانداز

چو کردی نِیَّتِ نیکو مَگَردان
از آن گُلْشَن گُلی بر چاکر انداز

اگر خواهی که روزاَفْزون بُوَد کار
نَظَر بر کارِ ما اَفْزون‌تَر انداز

وَگَر تو فِتْنه انگیزیّ و خودکام
رَها کُن داد و رَسْمی دیگر انداز

نِگون کُن سَرو را هَمچون بنفشه
گُناهِ غُنچه بر نیلوفر انداز

زِ باد و بویِ توست امروز در باغ
درختانْ جُمله رَقّاص و سَرانداز

چو شاخِ لاغَری اَفْزون کُند رَقْص
تو میوه سویِ شاخِ لاغَر انداز

چو آمد خار گُل را اِسْپَری بَخش
چو خَصْم آمد به سوسنْ خَنْجَر انداز

بَرِ عاشق بَری چون سیم بُگْشا
سویِ مُفْلِس یکی مُشتی زَر انداز

بَرآ ای شاهْ شمس الدین تبریز
یکی نوری عجب بر اختر انداز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.