۶۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۰۶

در ره دانش بفکر تا بتوان گام زن
تا که بجنبد بجنب ورنه بجنبان بفن

دست ز فکرت مدار تا که بحیرت رسی
دست طلب بعد از آن در کمر ذکر زن

ذکر چو بر دل زند و اله و مذکور شو
چشم و دل و گوش و هوش جمله بدانسو فکن

میبردت فکر و ذکر در ره عرفان و انس
تا که بمحنت کشد کار دل و جان و تن

چون بمحبت رسی جذبه رسد زانطرف
تا کشدت سوی خود تارهی از خویشتن

باز ندانم چها از پس آن رو دهد
گم شودت جان و تن وارهی از ما و من

چونکه گرفتی قرار در کنف لطف یار
گویدت ای پیک من رو سوی دارامحن

باز فرستد ترا جانب دار العنا
تا بتو گردد جدا راهبر از راهزن

لطف پیاپی ز یار می‌نگذارد قرار
در کف او اختیار جلّ و عزّ ذوالمنن

تا کی از اقوال فیض دعوی دانش کنی
در ره احوال نیز یکدوسه گاهی بزن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.