۵۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۳

ذرهٔ درد بر آن مایهٔ درمان بردن
به ز کوه حسناتست بمیزان بردن

ایستادن نفسی نزد مسیحا نفسی
به ز صد ساله نمازست بپایان بردن

یک طوافی بسر کوی ولی اللّهی
به ز صد حج قبولست بدیوان بردن

تا توانی اگر از غم دگران برهانی
به ز صد ناقه حمراء بقربان بردن

بردن غم ز دل خسته دلی در میزان
به ز صوم رمضانست بشعبان بردن

یکجو از دوش مدین دینی اگر برداری
به ز صد خرمن طاعات بدیان بردن

به ز آزادی صد بندهٔ فرمان بردار
حاجت مؤمن محتاج باحسان بردن

دست افتاده بگیری ز زمین برخیزد
به ز شبخیزی و شاباش ز یاران بردن

نفس خود را شکنی تا که اسیر تو شود
به زاشکستن کفار و اسیران بردن

خواهی ار جان بسلامت ببری تن در ره
خدمتش را ندهی تن نتوان جان بردن

سر تسلیم بنه هرچه بگوید بشنو
از خداوند اشارت ز تو فرمان بردن

دل بدست آر ز صاحبدل و جان از جانبخش
گل و تن را نتوان فیض بجانان بردن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.