هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که از فراز و نشیبهای رابطهاش با معشوق (یا خدا) میگوید. او از ناپایداری احوال، امتحانهای سخت، و تضادهای رفتاری معشوق شکایت دارد، اما در عین حال تسلیم اراده اوست. شاعر از درد فراق، ناامیدی، و امیدواری میگوید و در نهایت به بهاری نو امید بسته است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعارههای پیچیده، و لحن احساسی سنگین، درک این شعر را برای مخاطبان جوانتر دشوار میکند. همچنین، برخی مضامین مانند محنت و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۷۵۷
برون از چار و نه در چار و نه پیداست یار من
بهر یک رو کنم از شش جهت گردد دچار من
به پیدائی نهانست و بود در اولی آخر
بجمع بین اضدادش گره وا شد ز کار من
مرا در کارها مختار گردانید و پس بگرفت
بدست اختیار خود عنان اختیار من
دلم را گه گشاید گاه بندد راه آسایش
برای امتحان بندگی بر روزگار من
گهم نزدیک خود خواند گهم از نزد خود راند
نمیدانم چه میخواهد ز جان من نگار من
صبا در گردنت در رهگذارش ریز خاکمرا
بود روزی بگیرد دامنش دست غبار من
گهی باری نهد بر دوش جانم زین تن خاکی
گهی برگیرد از دوش تنم صد گونه بار من
گدازی میدهد در بوتهٔ محنت روانم را
بکن گوهر هرچه خواهد اوست یار غمگسار من
چه محنتها که از تعظیم یاران میکشد جانم
چه بودی گر نبودی در نظرها اعتبار من
بصورت دوستان جان بسیرت دشمن پنهان
نشد هرگز دمی یار وفاداری دچار من
نمیدانم خلاصی کی میسر میشود جانرا
کجا خواهد کشیدن عاقبت انجام کار من
خزان بگذشت عمر فیض سر تا سر بدان امید
که خواهد شد بهار عارضش روزی بهار من
بهر یک رو کنم از شش جهت گردد دچار من
به پیدائی نهانست و بود در اولی آخر
بجمع بین اضدادش گره وا شد ز کار من
مرا در کارها مختار گردانید و پس بگرفت
بدست اختیار خود عنان اختیار من
دلم را گه گشاید گاه بندد راه آسایش
برای امتحان بندگی بر روزگار من
گهم نزدیک خود خواند گهم از نزد خود راند
نمیدانم چه میخواهد ز جان من نگار من
صبا در گردنت در رهگذارش ریز خاکمرا
بود روزی بگیرد دامنش دست غبار من
گهی باری نهد بر دوش جانم زین تن خاکی
گهی برگیرد از دوش تنم صد گونه بار من
گدازی میدهد در بوتهٔ محنت روانم را
بکن گوهر هرچه خواهد اوست یار غمگسار من
چه محنتها که از تعظیم یاران میکشد جانم
چه بودی گر نبودی در نظرها اعتبار من
بصورت دوستان جان بسیرت دشمن پنهان
نشد هرگز دمی یار وفاداری دچار من
نمیدانم خلاصی کی میسر میشود جانرا
کجا خواهد کشیدن عاقبت انجام کار من
خزان بگذشت عمر فیض سر تا سر بدان امید
که خواهد شد بهار عارضش روزی بهار من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.