۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۹۹

ای سر هر سروری در پای تو
خوبی هر خوبی از بالای تو

شد خراب چشم مستت ملک جان
ای جهانی مست از صهبای تو

بر سر یکدیگر افتاده است دل
خستهٔ مژگان بی پروای تو

هر دو عالم را بیک جو کی خرد
عاشق شوریدهٔ شیدای تو

جای هیهای تو کی دارد سرم
ای دو عالم یک می از هیهای تو

از خودم دارد تهی وز خویش پر
پای تا سر عشق سر تا پای تو

همتی تا سر درین سودا نهم
ای سرم سودایی و سودای تو

هر چه فرمائی بجان فرمان برم
ای من از جان بنده و مولای تو

فیض را خاموش کن زین گفتگو
ظرف را کو وسعت دریای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.