۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۹۳

من از سُخنانِ مِهْرانگیز
دلْ پُر دارم زِ خواب بَرخیز

ای آن که رُخِ تو هَمچو آتش
یک لحظه زِ آتَشَم مَپَرهیز

شیرم زِ تو جوش کرد و خون شُد
ای شیر به خونِ من دَرآمیز

با یارَکِ خود بِساز پنهان
مَسْتیز به جانِ تو که مَسْتیز

تسلیمِ قَضا شُدم اَزیرا
مانندِ قَضا تو تُندی و تیز

بِنْگَر که چه خونِ دل گرفته‌ست
بر گِردِ قَبامْ چون فَراویز

در خشم مَکُن تو چَشمِ خود را
وان فِتْنه خُفته را مَیَنگیز

خود خُفته نِمایَد و نَخُفته‌ست
 آن نَرگسِ پُرخُمارِ خون ریز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.