۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۹۴

گر نِه‌یی دیوانه رو مَر خویش را دیوانه ساز
گَر چه صد رَهْ مات گشتی مُهْره دیگر بِباز

گَر چه چون تاری زِ زَخْمَش زَخْمه دیگر بِزَن
بازگَرد ای مُرغ گر چه خسته‌یی از چنگِ باز

چَند خانه گُم کنیّ و یاوه گَردی گِردِ شهر؟
وَرْزِ شهری نیز یاوه با قَلاوزی بِساز

اسپِ چوبین بَرتَراشیدی که این اسپ من است
گَر نه چوبین است اسبَت خواجه یک مَنْزِل بِتاز

دَعوتِ حَق نَشْنوی آن گَهْ دُعاها می‌کُنی
شَرم بادَت ای برادر زین دُعایِ‌ بی‌نماز

سَر به سَر راضی نِه‌یی که سَر بَری از تیغ حَق
کِی دَهَد بو هَمچو عَنْبَر چون که سیریّ و پیاز

گَر نیازت را پَذیرد شَمسِ تبریزی زِ لُطْف
بعد از آن بر عَرش نِهْ تو چاربالش بَهرِ ناز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.