۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۳

یا رب این مخمور را در بزم مستان بار ده
وز شراب لایزالی ساغر سرشار ده

یکدو غمزه زان دو چشمم ساقیا هر بامداد
یکدو بوسه زان لبانم در شبان تار ده

دور عقل آمد بسر گفتار واعظ شد کساد
عشق را بگشا دکان و رونق بازار ده

وقت مستی و طرب آمد خرد را عذرخواه
بزم مستان را بیارا مطربان را بار ده

کفر صادق خوشتر از ایمان کاذب آیدم
سبحه بستان از کف من در عوض زنار ده

مسجد و محراب و منبر پر شد از زرق و ریا
هان در میخانه بگشا راستان را بار ده

آتشی از عشق افروز اهل غفلت را بسوز
دردها را کن دوا بیمار را تیمار ده

زاهدان خشک را بگذار با جهل و غرور
خیل رندان را می از جام هوالغفار ده

زاهدان را نیست در خور عشقبازی کار ماست
عام را زین باده کم ده خاص را بسیار ده

میکشد ساقی خمارم باده را تعجیل کن
فیض را از جام باقی عیش بی آزار ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.