هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق سخن می‌گوید و از بی‌تابی و ناتوانی خود در برابر این احساسات می‌نالد. او از ضعف جسمی و روحی خود می‌گوید و اینکه تمام وجودش درگیر این عشق شده است. همچنین، اشاره‌ای به تضاد بین ظاهر تاریک و باطن روشن دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از عبارات ممکن است نیاز به تفسیر و توضیح داشته باشند.

غزل شمارهٔ ۸۳۴

ای دوست بیا که طاقتم طاق شده
جان و دل و دین بوصل مشتاق شده

شبها تا کی شمارم اختر گوئی
جسمم همه وقف این کهن طاق شده

جان مانده ز فکر و ذکر و تن هم ز عمل
بر دوش روان بار بدن شاق شده

نه صبر بدل مانده نه قوت ببدن
اعضای رئیسه روح را عاق شده

اجزای تنم ز یکدیگر پاشیده
شیرازه گسسته دفتر اوراق شده

گفتن باشاره رفتنم با دست است
مژگانست زبان و ساعدم ساق شده

چندی غم و خرمی بهم میخوردم
هر جرعه کنون غمیست راواق شده

حالی دارم که هرکه بر من گذرد
تا دیده سراسر همه اشفاق شده

ای فیض بیا ز شکوه بگذر تن زن
اینست که جان گذشته و چاق شده

این ظلمت ظاهر بعدم گشته روان
باطن ز ثنای قدس اشراق شده
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.