غزل شمارهٔ ۸۴۳

شدم آگه ز راه الحمدالله
که عشقم شد پناه الحمدالله

رهی کارد مرا تا درگه او
بمن بنمود اله الحمدالله

سحاب رحمتش بر من ببارید
ز دل شستم گناه الحمدالله

بیکدم کهربای عشق بربود
دل و جان را چو کاه الحمدالله

رسن آمد ز بالا یوسف جان
برون آمد ز چاه الحمدالله

چو در تاریکی زلفش فتادم
رخی دیدم چو ماه الحمدالله

طریقت را حقیقت را بدیدم
در آن زلف سیاه الحمدالله

ره ایمان ز زلف کفر دیدم
نهادم رو براه الحمدالله

گدائی کردم از مستانش جامی
شدم سر مست شاه الحمدالله

چو فیض از فیض حق جامی کشیدم
وجودم شد تباه الحمدالله
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.