هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از شب و ویژگیهای آن سخن میگوید. شب به عنوان زمان مناسب برای عاشقان و دزدان توصیف شده است. شاعر از دزدی خزینههای سلطان و عقیق سخن میگوید و تأکید میکند که او دزد قماشههای بزاز نیست. در ادامه، شاعر از لطافت دزدان درون پردههای شب و حیلتهای آنان برای رسیدن به رازها میگوید. او همچنین از شب قدر و برآورده شدن حاجات مردم در این شب سخن میگوید. شاعر در پایان از شمس تبریزی و کمالی که از او میتوان یافت، یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دزدی و حیلتهای دزدان ممکن است نیاز به تفسیر و توضیح بیشتری داشته باشد تا برای سنین پایینتر مناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۱۲۰۱
برایِ عاشق و دُزد است شبْ فَراخ و دراز
هَلا بیا شبِ لولیّ و کارِ هر دو بِساز
من از خَزینه سُلطانْ عَقیق و دُر دُزدَم
نِیَم خسیس که دُزدَم قُماشه بَزّاز
درون پَرده شبها لَطیف دُزدانَند
که رَهْ بَرند به حیلَت به بامِ خانه راز
طَمَع ندارم از شب رُویّ و عَیّاری
به جُز خَزینه شاه و عَقیقِ آن شَهْ ناز
رُخی که از کَر و فَرَّش نَمانْد شب به جهان
زِهی چراغْ که خورشید سوزی و مَهْ ساز
رَوا شود همه حاجاتِ خَلْق در شبِ قَدْر
که قَدْر از چو تو بَدْری بیافت آن اِعْزاز
همه توییّ و وَرایِ همه دِگَر چه بُوَد؟
که تا خیال دَرآیَد کسی تو را اَنْباز
هَلا گُذر کُن ازین پَهْنْ گوشها بُگْشا
که من حِکایَتِ نادر همه کُنم آغاز
مسیح را چو نَدیدی فُسونِ او بِشِنو
بِپَر چو بازِ سفیدی به سویِ طَبْلَکِ باز
چو نَقْده زَرِ سُرخی تو مُهرِ شَهْ بِپَذیر
اگر نه تو زَرِ سُرخی چراست چندین گاز؟
تو آن زمان که شُدی گنجْ این نَدانستی
که هر کجا که بُوَد گنج سَر کُند غَمّاز؟
بیار گنج و مَکُن حیله که نخواهی رَست
به تُف تُف و به مُصَلّا و ذِکْر و زُهد و نماز
بِدُزدی و بِنِشینی به گوشه مَسجد
که من جُنَیدِ زَمانَم اَبایَزیدِ نیاز
قُماش بازدِهْ آنگاه زُهدِ خود میکُن
مَکُن بَهانه ضعف و فُرومَکَش آواز
خَموش کُن زِ بَهانه که حَبّهیی نَخَرند
دَرین مَقامْ زِ تَزویر و حیله طَنّاز
بگیر دامَنِ اِقْبالِ شَمسِ تبریزی
که تا کَمالِ تو یابَد زِ آستینْش طِراز
هَلا بیا شبِ لولیّ و کارِ هر دو بِساز
من از خَزینه سُلطانْ عَقیق و دُر دُزدَم
نِیَم خسیس که دُزدَم قُماشه بَزّاز
درون پَرده شبها لَطیف دُزدانَند
که رَهْ بَرند به حیلَت به بامِ خانه راز
طَمَع ندارم از شب رُویّ و عَیّاری
به جُز خَزینه شاه و عَقیقِ آن شَهْ ناز
رُخی که از کَر و فَرَّش نَمانْد شب به جهان
زِهی چراغْ که خورشید سوزی و مَهْ ساز
رَوا شود همه حاجاتِ خَلْق در شبِ قَدْر
که قَدْر از چو تو بَدْری بیافت آن اِعْزاز
همه توییّ و وَرایِ همه دِگَر چه بُوَد؟
که تا خیال دَرآیَد کسی تو را اَنْباز
هَلا گُذر کُن ازین پَهْنْ گوشها بُگْشا
که من حِکایَتِ نادر همه کُنم آغاز
مسیح را چو نَدیدی فُسونِ او بِشِنو
بِپَر چو بازِ سفیدی به سویِ طَبْلَکِ باز
چو نَقْده زَرِ سُرخی تو مُهرِ شَهْ بِپَذیر
اگر نه تو زَرِ سُرخی چراست چندین گاز؟
تو آن زمان که شُدی گنجْ این نَدانستی
که هر کجا که بُوَد گنج سَر کُند غَمّاز؟
بیار گنج و مَکُن حیله که نخواهی رَست
به تُف تُف و به مُصَلّا و ذِکْر و زُهد و نماز
بِدُزدی و بِنِشینی به گوشه مَسجد
که من جُنَیدِ زَمانَم اَبایَزیدِ نیاز
قُماش بازدِهْ آنگاه زُهدِ خود میکُن
مَکُن بَهانه ضعف و فُرومَکَش آواز
خَموش کُن زِ بَهانه که حَبّهیی نَخَرند
دَرین مَقامْ زِ تَزویر و حیله طَنّاز
بگیر دامَنِ اِقْبالِ شَمسِ تبریزی
که تا کَمالِ تو یابَد زِ آستینْش طِراز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.