۳۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۵

در حسن بتان دلبر ما بلکه تو باشی
در غمزه زنان هوشبر ما بلکه تو باشی

چشم از رخ خوبان نکنم جانب محراب
بر ابروشان عشوه نما بلکه تو باشی

در زلف بتان کیست نهان رهزن دلها
زیر شکن زلف دو تا بلکه تو باشی

گستاخ بهر جا نتوانم نظر افکند
پنهان ز نظرها همه جا بلکه تو باشی

از کس نکنم شکوه چرا گفت و چرا کرد
دارنده بر آن جور و جفا بلکه تو باشی

بی پا و سر افتم بره بیسر و پایان
پا و سر هر بیسر و پا بلکه تو باشی

بر گفتهٔ فیض اهل دلی نکته نگیرد
گوینده پس پردهٔ ما بلکه تو باشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.