۴۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۱۲

دل چو بستم بخدا حسبی الله و کفی
نروم سوی سوی حسبی الله و کفی

تن من خاک رهش دل من جلوه گهش
سرو جانم بفدا حسبی الله و کفی

او چو دردی دهدم یا که داغی نهدم
نبرم نام دوا حسبی الله و کفی

همه نورست و ضیا همه رویست و صفا
همه مهرست و وفاحسبی الله و کفی

او کند مهر و وفا من کنم جور و جفا
من مرض اوست شفا حسبی الله و کفی

گر بخواند بدوم ور براند نروم
چون توان رفت کجا حسبی الله و کفی

فیض ازین گونه بگوی در غم دوست بموی
ورد جان ساز دلا حسبی الله و کفی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.