هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، بیانگر درد و رنج عاشق از بی‌وفایی معشوق است. شاعر از ناز و غمزه‌های معشوق که دلش را می‌شکند گلایه می‌کند و از دوگانگی رفتار او در جذب و دفع شکایت دارد. او معشوق را به ماه و گل تشبیه می‌کند اما از جفاهایش می‌نالد و در نهایت به تسلیم در برابر عشق و رضایت به قضای الهی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و جفای معشوق ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۹۲۲

گه بایمای تغافل دل ما می‌شکنی
گه بمژگان سیه رخنه درو می‌فکنی

جای هر ذره دلی در بن موئی داری
دل ز مردم چه ربائی و بصد پاره کنی

می‌ نگویم که دل از من مبر ای مایهٔ ناز
چونکه بردی نگهش دار چرا می‌شکنی

چون بگویم که نقاب از رخ چون مه برگیر
رخ نمائی و ربائی دل و برقع فکنی

در صفا ماهی و در رنگ و طراوت گل تر
آن قماش فلکی باز متاع چمنی

از جفایت دل اگر شکوه کند معذوری
شیشه آن تاب ندارد که بسنگش بزنی

فیض بس کن گله از یار نه نیکوست مکن
باید از خنجر از آن دست خوری دم نزنی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.