هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و حیرانی در برابر معشوق سخن میگوید. او از دلباختگی و توبهشکنی خود میگوید و با معشوق گفتوگو میکند. معشوق نیز پاسخهایی کنایهآمیز و گاه سرزنشآمیز به او میدهد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از عبارات مانند «توبهشکنی» و «حیرانی» نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک عمیقتر دارند.
غزل شمارهٔ ۹۲۳
ای که حیران سراپای بت سیمینی
مرد اسلامی نهای برهمنی برهمنی
در تماشای بتان روی دلت گر بخداست
مؤمنی همچو منی همچو منی همچو منی
ای که از گلشن رو نیست ترا برگ و نوا
بلبلی در چمنی در چمنی در چمنی
جان نداری که نداری نظری با خوبان
پای تا سر تن بیجان و سراپا بدنی
گفتم از عشق تو جان ندهم دل نکنم
گفت اگر در غم ما جان بدهی دل نکنی
گفتمش توبه نخواهم دگر این بار شکست
گفت هی میشکنی میشکنی میشکنی
گفتمش فیض نظر سوی بتان کی فکند
گفت هی میفکنی میفکنی میفکنی
مرد اسلامی نهای برهمنی برهمنی
در تماشای بتان روی دلت گر بخداست
مؤمنی همچو منی همچو منی همچو منی
ای که از گلشن رو نیست ترا برگ و نوا
بلبلی در چمنی در چمنی در چمنی
جان نداری که نداری نظری با خوبان
پای تا سر تن بیجان و سراپا بدنی
گفتم از عشق تو جان ندهم دل نکنم
گفت اگر در غم ما جان بدهی دل نکنی
گفتمش توبه نخواهم دگر این بار شکست
گفت هی میشکنی میشکنی میشکنی
گفتمش فیض نظر سوی بتان کی فکند
گفت هی میفکنی میفکنی میفکنی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.