هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از حالات روحی و عرفانی خود سخن میگوید. او از ملول شدن و دوری از دیگران میگوید و به عشق و شراب به عنوان نمادهایی از تجربههای عرفانی اشاره میکند. شاعر از ناصح ایزدی و عشق به عنوان چاشتی شکل طبیب یاد میکند که به او کمک میکند تا ضعف خود را تشخیص دهد. در نهایت، او از آب حیات و ارزش آن سخن میگوید و اشاره میکند که این آب به هر کسی نمیرسد.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از نمادهایی مانند شراب و عشق به عنوان مفاهیم عرفانی نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۱۲۰۵
سیر نگَشت جانِ من بَس مَکُن و مَگو که بَس
گر چه مَلول گشتهیی کَم نَزَنی زِ هیچ کَس
چون که رَسول از قُنُق گشت مَلول و شُد تُرُش
ناصِحِ ایزدی وِرا کرد عِتاب در عَبَس
گَر نکُنی موافَقَت دَردِ دلی بِگیرَدَت
هم نَفَسی خوش است خوش هین مَگُریز یک نَفَس
ذوق گرفت هر چه او پُختْ میانِ جِنْسِ خود
ما بِپَزیم هم به هم ما نه کَمیم از عَدَس
من نَبُرَم زِ سَرخوشان خاصه ازین شِکَرکَشان
مرگ بُوَد فِراقشان مرگ کِه را بُوَد هَوَس؟
دوشْ حَریفِ مَستِ من داد سَبو به دستِ من
بِشْکَنَم آن سَبوی را بر سَرِ نَفْسِ مُرتَبِس
نَفْسِ ضَعیف مَعده را من نکُنم حَریفِ خود
زان که خُدوک میشود خوانِ مرا ازین مگس
من پَس و پیش نَنْگَرَم پَرده شَرم بَردَرَم
زان که کَمَنْدِ سُکرِ میْ میکَشَدَم زِ پیش و پَسْ
خوش سَحَری که رویِ او باشد آفتابِ ما
شادْ شبی که باشد او بر سَرِ کویِ دلْ عَسَس
آمد عشقْ چاشْتی شکلِ طَبیب پیشِ من
دست نَهاد بر رَگَم گفت ضَعیف شُد مَجَس
گفت کَباب خور پِیِ قُوَّتِ دل بِگُفتَمَش
دلْ هَمِگی کَباب شُد سویِ شراب ران فَرَس
گفت شراب اگر خوری از کَفِ هر خَسی مَخور
باده مَنَت دَهَم گُزین صاف شده زِ خاک و خَس
گفتم اگر بِیابَمَت من چه کُنم شراب را؟
نیست رَوا تَیَمُّمی بر لَبِ نیل و بر اَرَس
خامُش باش ای سَقا کین فَرَسُ الْحیاتِ تو
آب حَیات میکَشَد بازگُشا ازو جَرَس
آبِ حَیات از شَرفْ خود نَرَسَد به هر خَلَف
زین سَبَب است مُخْتَفی آبِ حَیات در غَلَس
گر چه مَلول گشتهیی کَم نَزَنی زِ هیچ کَس
چون که رَسول از قُنُق گشت مَلول و شُد تُرُش
ناصِحِ ایزدی وِرا کرد عِتاب در عَبَس
گَر نکُنی موافَقَت دَردِ دلی بِگیرَدَت
هم نَفَسی خوش است خوش هین مَگُریز یک نَفَس
ذوق گرفت هر چه او پُختْ میانِ جِنْسِ خود
ما بِپَزیم هم به هم ما نه کَمیم از عَدَس
من نَبُرَم زِ سَرخوشان خاصه ازین شِکَرکَشان
مرگ بُوَد فِراقشان مرگ کِه را بُوَد هَوَس؟
دوشْ حَریفِ مَستِ من داد سَبو به دستِ من
بِشْکَنَم آن سَبوی را بر سَرِ نَفْسِ مُرتَبِس
نَفْسِ ضَعیف مَعده را من نکُنم حَریفِ خود
زان که خُدوک میشود خوانِ مرا ازین مگس
من پَس و پیش نَنْگَرَم پَرده شَرم بَردَرَم
زان که کَمَنْدِ سُکرِ میْ میکَشَدَم زِ پیش و پَسْ
خوش سَحَری که رویِ او باشد آفتابِ ما
شادْ شبی که باشد او بر سَرِ کویِ دلْ عَسَس
آمد عشقْ چاشْتی شکلِ طَبیب پیشِ من
دست نَهاد بر رَگَم گفت ضَعیف شُد مَجَس
گفت کَباب خور پِیِ قُوَّتِ دل بِگُفتَمَش
دلْ هَمِگی کَباب شُد سویِ شراب ران فَرَس
گفت شراب اگر خوری از کَفِ هر خَسی مَخور
باده مَنَت دَهَم گُزین صاف شده زِ خاک و خَس
گفتم اگر بِیابَمَت من چه کُنم شراب را؟
نیست رَوا تَیَمُّمی بر لَبِ نیل و بر اَرَس
خامُش باش ای سَقا کین فَرَسُ الْحیاتِ تو
آب حَیات میکَشَد بازگُشا ازو جَرَس
آبِ حَیات از شَرفْ خود نَرَسَد به هر خَلَف
زین سَبَب است مُخْتَفی آبِ حَیات در غَلَس
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.