هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و هجران یار می‌نالد و از بی‌وفایی و بی‌اعتنایی معشوق شکایت می‌کند. او از آتش غم و اشک‌هایش می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود تمام این دردها، حاضر نیست حتی مویی از عشقش کم کند. شاعر در نهایت از معشوق می‌خواهد که از وادی وصلش بگذرد و در گوشه‌ای بنشیند و از غمش بنالد.
رده سنی: 15+ متن شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۹۳۶

مرحبا ای نسیم عنبر بوی
خبری از دیار یار بگوی

صبر دیدیم در مقابل شوق
آتش و پنبه بود و سنگ و سبوی

تشنهٔ وصل راست بیم هلاک
پیش از آن کاید آب رفته بجوی

هجر را هم نهایتی باید
یار با یار کی کند یکروی

کرده طغرای بیوفائی ختم
برده از خیل بی‌وفایان گوی

در دل از آتش غمش صد داغ
بررخ از آب دیده‌ام صدجوی

من سرا پای درد و او فارغ
بوده هرگز محبت از یکسوی

گر سرا پا ز غم شوم موئی
ندهم زو بعالمی یکموی

فیض بگذر ز وادی وصلش
بنشین کنجی و زغم می موی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.